آثار / سیاست داخلی / در مناطق کشور

سخنرانی حیدر علی اف رئیس جمهوری آذربایجان در مراسم پرشکوه افتتاح مسجد جدید در جمهوری خودمختار نخجوان - ۱۰ اکتبر سال ۱۹۹۹


مردم عزیز نخجوان.

مسلمانان عزیز.

میهمانان ارجمند.

امروز رویداد بسی مهم در حیات جمهوری خودمختار نخجوان، جمهوری آذربایجان اتفاق می افتد. ما برای افتتاح یک مسجد تازه، خانه خدا در نخجوان جمع شده ایم. این برای ما عید بزرگی است. بویژه، می خواهم متذکر شوم که این روزها هفتاد و پنجمین سالگرد تأسیس جمهوری خودمختار نخجوان برگزار می شود. گشایش این مسجد صرفاً در همین روزها نشانگر آن است که شهروندان، مردم و مسلمانان جمهوری خودمختار نخجوان- نخجوانی ها چه قدر نسبت به دین اسلام پایبند هستند و سنتهای اسلامی را حفظ می کنند.

اینجانب به مناسبت این رخداد مهم به همه شما، اهالی جمهوری خودمختار نخجوان و مهمانان محترمی که از جمهوری اسلامی ایران به کشورمان تشریف آورده اند، صمیمانه شادباش می گویم و اظهار اطمینان می کنم که، این مسجد طول قرنها موجودیت خود را حفظ خواهد نمود، در راستای وحدت دایم مردم آذربایجان با دین اسلام عمل خواهد کرد و ارزشهای معنوی ملتمان را ارتقاء خواهد داد.

در اینجا اطلاعاتی راجع به ساخت مسجد و تاریخ آن ارایه شد. ولی من هم مایلم به سخنانی در این باره بپردازم. چرا که امروز اینجانب احساس بزرگ شادمانی و افتخار را دارم. برای اینکه مبتکر ساخت این مسجد در اینجا- در نخجوان میباشم. من معمار و بنیانگذار این مسجد هستم.

در آن سالها و مخصوصاً در سال ۱۹۹۲، وقتی که من با حکم خداوند متعال در جمهوری خودمختار نخجوان زندگی می کردم و رهبری این جمهوری خودمختار را بر عهده داشتم، پیوسته مسجد نخجوان را زیارت و با متدینان ملاقات می کردم. من همان مسجد را خوب می شناسم. زیرا، در زمان کودکی پدر و مادرم مرا به همان مسجد می بردند. درست است، در آن موقع ما در دوران حکومت شوروی و در یک کشوری که ایدئولوژی کمونیستی حکمفرما بود، زندگی می کردیم. در آن موقع دین ممنوع بود، مدام تبلیغات ضد دینی صورت می گرفت و تلاش می کردند انسانها را از دین جدا سازند. هرچند دولت وقت ظاهراً تا اندازه ای موفق به این می شد، ولی باطناً هیچ کاری نمی توانست انجام دهد.

پدر و مادر من نماز می خواندند. آنها همواره به مسجد می رفتند، هنگام کودکی مرا نیز همراه خود به مسجد می بردند. همپای آموزش و پرورش من در مدرسه، رفتن به مسجد تأثیر فراوانی در شکل گیری پاکیزگی معنوی و راستگاری من داشت.

به خاطر دارم، آن مسجد یک حیات داشت. یک طرف آنرا به مدرسه تبدیل کرده بودند. چرا که، در آن زمان در نخجوان مدارس تشکیل می گردید، ولی برای این ساختمان وجود نداشت. در سمت پشت مسجد که اکنون می بینید، یک حیات بزرگی بود، در پهلوی آن ساختمانها وجود داشت،- حتماً آنها هم جزو ساختمانهای مسجد بودند. ولی در آن زمان که من دیده بودم، در آنجا مدرسه ای بود. بچه ها از مدرسه خارج شده به حیات مسجد و از آنجا هم به مسجد وارد می شدند. برگزاری روزهای عاشورا در حیات آن مسجد را من بیاد دارم. من شاهد همه آنها بودم.

من هرگز ایمان خود را از دست نداده ام، همیشه به دین اسلام که ملت من پیرو آن میباشد، افتخار کرده ام. شکی نداشتم که زمانی خواهد رسید تا در کشور ما هم انسانها کاملاً آزاد خواهند بود، از جمله، به انسانها آزادی اعتقاد اعطا خواهد گردید و در آن صورت آنها آرزو و خواسته هایشان را بصورت علنی تر ابراز خواهند داشت.

اینجانب از دوران جوانی مدت طولانی بود که از نخجوان جدا شده بودم. در باکو کار می کردم و رهبری آذربایجان را بر عهده داشتم. سپس در مسکو کار می کردم، یکی از رهبران اتحاد شوروی و آن ابرقدرت بزرگ بودم. دفتر سیاسی مرکب از ۱۰- ۱۲ نفر رهبری آن دولت را عهده دار بودند. در تاریخ اتحاد شوروی عضویت در دفتر سیاسی برای هیچ مسلمانی میسر نشده بود. من تنها مسلمان بودم که در رهبری اتحاد شوروی عضو دفتر سیاسی بودم. ولی من روحیه ملی، آداب و رسوم، احساسات خود و سنتهای دینی را همیشه در قلبم حفظ می کردم.

دوست من، حاج الله شکور پاشازاده شیخ الاسلام محترم یک حادثه فجیع در زندگی ام را به خاطر آورد. در سال ۱۹۸۵ وقتی که من در مسکو یکی از رهبران همان دولت بودم، همسر من ظریفه خانم فوت کرد. وی را در معتبرترین قبرستان مسکو- روسیه تدفین کردیم. زیرا هم من و هم خانواده ام در مسکو زندگی می کردیم. بعداً من همان قبرستان را بارها می گشتم و در آنجا حتی یک قبر مسلمان ندیدم. ولی موقع دفن، الله شکور پاشازاده شیخ الاسلام همراه من بود. بله، این حقیقت است. او این قضیه را به خاطر من آورد. از طرفی، رهبران یک دولت بزرگ در مراسم تدفین شرکت می کردند، از دیگر طرف شیخ الاسلام مسلمانان قفقاز قرآن تلاوت می کرد و سعی داشت این مراسم دفن را بر اساس همه آیین های اسلامی بجا آورد.

پس از اینکه من از مسکو به نخجوان رفتم، خیلی غصه می خوردم. برای اینکه همسر من در غربت بود. ولی در آن زمان من امکان نداشتم او را به میهن منتقل کنم. در اینجا بعضی ها می دانند، در آن موقع کارهای زیادی علیه من در مسکو انجام می گرفت، تهمت می زدند. من استعفا داده بودم. خیلی ها می گفتند که مسلمان نمی تواند متصدی این سمت عالی باشد. متأسفانه، آن سالها در آذربایجان نیز اوضاع خیلی متشنج بود. ولی بعد از اینکه در سال ۱۹۹۳ اینجانب برای رهبری به آذربایجان دعوت شدم، جنازه همسرم را بلافاصله، باز هم به اتفاق آقای الله شکور پاشازاده آوردیم و در میهن خود دفن کردیم.

من این قضیه را اولین بار است که بازگو می کنم. بعلت آن می گویم که من در زادگاه خود هستم، در بین دوستان خود قرار دارم. بخاطر این بازگو می کنم که این قضیه با این روز هم مصادف است. اینجانب طی سالهای ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۳ که در اینجا کار می کردم، به مسجد می رفتم، با متدینین دیدار می کردم، احساسات و راز و نیاز خود را بجای می آوردم. ولی به فکر این بودم که اکنون پس از دستیابی به آزادی ملی و آزادی اعتقاد، برای نخجوان یک ساختمان بزرگتر و یک مسجدی که از شرایط و امکانات روز برخوردار باشد، لازم است.

من در این باره خیلی فکر کردم، ولی چنان امکانی را در دست نداشتم. همانطور که اطلاع دارید، در ماه اوت سال ۱۹۹۲ وقتی که آذربایجان یک دوران متشنجی را سپری می کرد، ارتش ارمنستان به قصد تصرف منطقه قره باغ کوهستانی که سرزمین مام جمهوری آذربایجان میباشد، از سال ۱۹۸۸ اقدام به جنگ با آذربایجان کرده بود. این جنگ خسارات بزرگی را برای آذربایجان ببار آورده، خونریزی شده است. آذربایجانی ها، مسلمانان در نبرد با ارمنی ها به شهادت رسیده اند. در نتیجه، موقع جنگ برای قره باغ کوهستانی، از اینکه نخجوان از سرزمین اصلی آذربایجان بوسیله اراضی ارمنستان جدا شده بود، ارتباط نخجوان با باکو پایتخت آذربایجان و سایر شهرها کاملاً قطع شده بود.

ما در اینجا برق و گاز نداشتیم. مشکلاتی با آب وجود داشت. شرایط زندگی مردم خیلی سخت و دشوار بود. در آن زمان آقای هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور محترم و آقای علی اکبر ولایتی وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران برای سفر به تهران از من دعوت بعمل آوردند. ما مسایل ارایه کمک به نخجوان را در آنجا مورد مذاکره قرار دادیم. بر اساس پروتکلی که امضا کردیم، بعد از آن تا اندازه یی ارایه برق از ایران به نخجوان آغاز شد. کمکهای مواد غذایی به نخجوان ارایه گردید. تسهیلاتی در مسایل تردد از طریق پل بین نخجوان و ایران صورت گرفت. سفر مردم نخجوان به ایران و ایرانی ها به نخجوان و بدینوسیله، مسایل تجارت انسانها تسهیل یافت. خیلی از کارهای دیگری نیز انجام گرفت.

ولی من با هدف نجات نخجوان که در محاصره ارمنستان قرار گرفته بود و جهت دریافت کمک از جمهوری اسلامی ایران به این کشور سفر کرده بودم. من این کمکها را تا حدودی دریافت نمودم. همپای تمامی این امور سخت، اینجانب مسئله احداث مسجد در نخجوان را نیز بعنوان مهمترین مسئله مطرح ساختم. در این باره با آقای هاشمی رفسنجانی گفتگو کردم، به مشهد رفتم، مرقد شریف حضرت امام رضا (ع) را زیارت کردم، با حضرت آیة الله خامنه ای که در آن موقع در مشهد حضور داشتند، دیدار کردم و این نظرات و آرزوهای خود را اظهار داشتم. با دعای خیر حضرت آیة الله خامنه ای رهبر عالی ایران، دوست عزیز من آقای رفیق دوست و هیأت نمایندگی به سرپرستی ایشان در مورد ساخت مسجد در نخجوان تصمیم گرفتند و ما صورت جلسه امضا کردیم.

مجدداً تکرار می کنم، در آن زمان نخجوان مشکلات بزرگی را طی می کرد، مردم در زمستان یخ می کردند، کمبود مواد غذایی بود. ولی با وجود این، ما مسئله مسجد را فراموش نمی کنیم. پس از مدتی، آقای رفیق دوست به نخجوان آمد. من با وی ملاقات کردم و گفتم که باید این مسجد را شالوده ریزی کنیم و کلنگ بزنیم. گفت که در کجا کلنگ بزنیم؟ گفتم که مکان را انتخاب کردم. همین مکان را انتخاب کرده بودم.

چرا این مکان را انتخاب کرده بودم؟ زیرا، اولاً، این مکان گوشه زیبای شهر نخجوان میباشد. دوماً، مردم نخجوان می داند که، در این مکان یک خانواده بزرگ سادات زندگی کرده است. میرجعفر سیداف معلم من بوده است، برادر وی عقیل سیداف معلم بوده، میرحسن سیداف بازیگر تاتر نخجوان بوده است. من از اعضای این خانواده بعنوان سیداف نام بردم، چرا که آنها سید بودند. ولی در واقع، آنها میرجعفر میریشلی، عقیل میریشلی، میرحسن میریشلی و رامیز میریشلی که امروز آهنگساز بزرگ آذربایجان است.

من در آن سالها، در همینجا منزل آنها را دیده بودم. بعداً که به اینجا آمدم، دیدم که بخشی از منزل آنها تخریب شده، قسمت دیگر مانده است، در این مکان سایر بناهای نامناسب هم وجود دارد. من این مکان را انتخاب کردم تا مسجد ساخته شود. من و آقای رفیق دوست آمدیم- نمی دانم، شاید آنجا است، یا هر جا که هست،- کلنگ زدیم. آیا عکس آنها مانده یا نه؟

واصف طالب اف: مانده است.

حیدر علی اف: ما کلنگ را زدیم، من کلنگ زدم، وی کلنگ زد و ما این مسجد را شالوده ریزی کردیم. این قضیه در سال ۱۹۹۲ رخ داده است. درست است، آغاز به این کار کمی به طول انجامید. آقای رفیق دوست به من قول داده بود که این کار را سریعاً انجام خواهد داد. ولی بعداً در آذربایجان اوضاع متشنج شد. یک سال پس از آن، تقریباً ۸- ۹ ماه بعد من از اینجا به باکو رفتم و رهبر آذربایجان برگزیده شدم. در آنجا سرم خیلی شلوغ بود، ولی پیوسته از واصف طالب اف سؤال می کردم که ساخت مسجد در چه مرحله ای است. گاهاً می گفت که کارها صورت می گیرد، گاهاً هم می گفت که کارها متوقف شده است. سؤال می کردم که چرا متوقف شده؟ پاسخ می داد که از آذربایجان غربی و آذربایجان شرقی ایران وسایلی را می آورند، کسی می آید، کسی نمی آید.

من به آقای رفیق دوست زنگ زدم که، برادر، اینطور نمی شود، بایستی به صورتجلسه عمل کرد. این، یک گفتگوی طولانی است. سرانجام، آقای رفیق دوست را به باکو دعوت کردم. در آن وقت من رئیس جمهوری آذربایجان بودم. ما در باکو گفتگوی بسیار خوبی داشتیم. وی مهمان عزیز من شد. به او گفتم که چهار ماه به تو وقت می دهم، باید ظرف این مدت ساخت مسجد را به پایان برسانی. امروز سپاسگزارم که، وی خواهش مرا و قولی که به من داده بود، بجای آروده است. بنای مسجد از خیلی وقت پیش آماده است. لیکن بخاطر برگزاری مراسم افتتاح آن نیاز به زمان مناسبی هم برای ایران و هم برای آذربایجان، یعنی برای من بود. این وقت مناسب را پیدا کردیم، به اینجا آمدیم، هم اکنون باهم هستیم.

من این مطالب را بخاطر این بطور مفصل بازگو می کنم که، باز هم بگویم- امروز خودم را خیلی خوشبخت می دانم. من خیلی خوشحالم که همپای اثار معماری بزرگی که در آذرابیجان، منجمله در نخجوان ایجاد کردم، موفق شدیم بهمراه و کمکهای مستقیم جمهوری اسلامی ایران مسجد تازه ای، در عین حال، اثر معماری جهان شرق را در نخجوان بسازیم.

اگر اشتباه نکنم، مسجد فعلی در نخجوان صد ساله است. ولی این ساختمان جدید قرنها موجود خواهد شد. نسلهای بعدی برای ما رحمت خواهند خواند و برای من هم پاداشی بهتر از این نیست.

اینجانب از بابت احداث این مسجد بسیار خوشوقتم. خیلی خوشحالم که مهمانان و دوستان بسیار معتبر و محترمی از جمهوری اسلامی ایران برای شرکت در مراسم افتتاح مسجد تشریف آورده اند. من از این دیدار نیز خیلی خشنود هستم.

این مسجد حاوی معنی بزرگی است. این هم عبارت از آن است که الگوی خوب دوستی، برادری و همکاریهای ایران و آذربایجان میباشد. ما بعنوان دولت مستقلی در آذربایجان، خواهان توسعه دایم روابط فیمابین با کشور همسایه، دوست و برادر جمهوری اسلامی ایران هستیم. معتقدم که برای این امکانات فراوانی وجود دارد و ما بایستی از آنها استفاده ببریم. در هر صورت، من وقتی که در نخجوان بودم، ما در سایه این همکاریها ظرف مدت کوتاهی موفق شدیم کارهای زیادی را تحقق بخشیم. اینجانب متذکر شدم که از ایران ۴۰ مگاوات برق ارایه می گردد، از بابت این تشکر می کنم. درست است، ما پول آنرا پرداخت می کنیم، این انرژی مجانی داده نمی شود. ولی خود این هم مهم است.

برای من مایه خوشحالی است که تردد بین ایران و نخجوان خیلی راحت شده است. معتقدم که حکومت ایران در این زمینه بسیار سخاوتمندی کرده و سیاست خیلی خوبی را پیاده می کند که انسانها در ۲۴ ساعت می توانند از نخجوان به ایران و بالعکس حرکت کنند و به تجارت آزاد بپردازند که این هم آرزوی ما بوده است.

ببینید، ما خواهان این هستیم که از آذربایجان مستقل رفت و آمد به هر کشوری- البته به کشور دوست- زیاد باشد. ولی آخر، ایران در اینجا از جایگاه بخصوصی برخوردار میباشد. برای آذربایجان دولت دیگری مانند ایران نیست که، اقوام زیاد آذربایجانی ها و مسلمانان در کشور ما زندگی کنند. نظر من این است که- البته منظور من افرادی که از ایران به کشورهای غربی و اروپایی مهاجرت کرده اند، و نیز دوران سابق نیست،- بلکه در خود ایران هم، مخصوصاً در قسمت شمالی آن خانواده یی نیست که در آذربایجان اقوامی نداشته باشد. طی هفتاد سال ما از این محروم بودیم. من به چشم خود شاهد همه اینها بوده ام. انسانها می ترسیدند در جایی اقرار کنند که در ایران اقوامی دارند. در آن صورت همان کس را از کار برکنار ساخته مجازات می نمودند. فلذا، همه داشتن اقوامی در ایران را مخفی می کردند. بمحض اینکه مرز باز شد، به قدری قوم و خویشان پیدا شد که! بایستی به این انسانها آزادی داده می شد. این آزادی اعطا شده است. هم اکنون روابط بین ایران و نخجوان بعنوان بهترین روابط نمونه ای است.

اینجانب آرزو می کنم که این روابط از این پس هر چه بیشتر توسعه پیدا کند. امروز ضمن بحث از دوستی ایران و آذربایجان، بخاطر خدماتی که به آذربایجان، نخجوان ارایه داده اند، از رهبران ایران- حضرت آیة الله خامنه ای رهبر انقلاب، آقای هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور و آقای ولایتی وزیر امور خارجه و سایر مقامات این کشور تشکر می کنم.

من از آقای علی عبدالعلی زاده استاندار پیشین آذربایجان شرقی و وزیر فعلی حکومت ایران قدردانی می کنم. چرا که نخجوان با آذربایجان شرقی نیز خیلی نزدیک است. آقای علی عبدالعلی زاده در آن زمان نسبت به نخجوان توجه برادرانه ای داشت. من خوشحالم که هم اکنون وی متصدی پست وزیر در حکومت ایران میباشد.

من از آقای شافعی که در آن موقع به نخجوان خیلی رفت و آمد می کرد و مدت طولانی ریاست کمیسیون مشترک آذربایجان و ایران را بر عهده داشته است، همچنین از خیلی از دوستانی که آن زمان به نخجوان کمک کرده اند، سپاسگزارم.

ولی آقای رفیق دوست نه تنها برای ساخت مسجد، بلکه جهت تجارت نیز در اینجا دکان و مغازه خوبی باز کرد و از ایران کالا می آورد و در اینجا می فروخت. بهمین خاطر می گفتم که من او را به پست وزیر بازرگانی با باکو- آذربایجان خواهم برد.

ببینید، از طرفی من در مورد آن روزها با غم و اندوه حرف می زنم، زیرا ما یک دوره بسیار سختی را پیمودیم. از دیگر سو، با احساس افتخار سخن می گویم، بدلیل اینکه در آن شرایط سخت و دشوار ما زندگی کردیم، نشکستیم، خم نشدیم، از سرزمین خود دفاع کردیم و جمهوری مان را توسعه بخشیدیم.

به خاطر دارم، یک بار آقای عبدالعلی زاده با یک هیأت بزرگی به نخجوان سفر کرده بود. زمستان بود. نخجوانی ها می دانند که در اینجا زمستان خیلی سخت می گذرد. اینجانب وی را به مهمانی دعوت کرده بودم. ما در مهمانسرای نخجوان نشسته بودیم، در حالی که برای ما خیلی سرد بود نهار می خوردیم، نمی توانستیم دستمان را از جیب دربیاوریم. پالتو در تن داشتیم. دوست من، آیا اینها را بیاد داری؟ آقای عبدالعلی زاده نگاهی کرد و پرسید که چطور در اینجا زندگی می کنید؟ گفتم که ببین ما در اینجا چطور زندگی می کنیم. چنین صفحاتی بوده است.

هم اکنون، امروز ما کاملاً در شرایط دیگری قرار داریم. درست است، آذربایجان هنوز معضلات بزرگی دارد. از جمله، بزرگترین مشکل نخجوان این است که بعلت مناقشه ارمنستان- آذربایجان، نخجوان امروز هم فقط بوسیله هواپیما با جمهوری آذربایجان، یعنی باکو ارتباط حاصل می کند. ارتباط دیگری وجود ندارد. من در اینجا باز هم کمکهای ایران به آذربایجان و نخجوان را مورد اشاره قرار می دهم و تشکر می کنم. وقتی که راهها بسته شده بود، حکومت ایران جهت رفت و آمد اتومبیل ها از نخجوان به باکو راه داد و ما از این راه تاکنون استفاده می نماییم. ببینید، چه قدر شواهد و مثالهایی هست. من می توانم به بیشتر از این هم اشاره کنم.

بدینوسیله، امروز عید و افتخار دوستی ایران و آذربایجان میباشد. ایران یک دولت قوی و مقتدر است که دین اسلام را حفظ و توسعه می دهد. انقلاب اسلامی زندگی این کشور را بکلی عوض کرده، امکانات فراوانی را جهت پیشرفت آن و زندگی هر چه بهتر مردم فراهم آورده و کشور ایران را از استبداد شاهنشاهی رهایی بخشیده است.

ایران، جمهوری اسلامی است. ما اینرا بعنوان یک دولت، کشور، همسایه و دوست، همانطور که هست، قبول می کنیم. بطور کلی، سیاست آذربایجان عبارت از آن میباشد که هیچ دولتی نباید در امور داخلی دولت دیگر دخالت کند. هر کشور مستقل میبایستی زندگی خود را همانگونه که مردم آن می خواهد، تشکیل دهد و نباید دخالتی از خارج باشد.

من این سخنان را بخاطر آن متذکر می شوم که بعضی افراد در آذربایجان، منجمله برخی مخالفین هستند. آنها چنین اظهاراتی می کنند که در ایران آزادی فلان وجود ندارد. من این نظرات را کاملاً مردود می دانم. معتقدم که از آذربایجان هیچ کسی نباید در امور داخلی ایران دخالت کند. من امروز این مطلب را اعلام می دارم تا همه بدانند.

ولی اکنون آزادی مطبوعات است. انسانها هر چه می خواهند، در روزنامه ها می نویسند. از جمله، در مورد حیدر علی اف رئیس جمهوری آذربایجان نیز می توان گفت، همه روزه در روزنامه های مخالف دروغ و تهمت می نویسند. گاهاً در روزنامه های ایران هم راجع به حیدر علی اف دروغ و تهمت می نویسند. ولی من نه به آن و نه به این اعتنا می کنم. این اساس نیست. اینجانب می دانم که این هم دروغ است، آن هم دروغ است، آن هم تهمت است، این هم تهمت است.

آذربایجان دولت دموکراتیک، قانونمدار و لائیک میباشد. ما پس از دستیابی به استقلال خود این راه را در پیش گرفته ایم، این راه را می پیماییم و خواهیم پیمود. زیرا تحولات دو قرن در حیات آذربایجان، پیشرفت آذربایجان را صرفاً بعنوان دولت دموکراتیک، قانونمدار و لائیک پایه ریزی کرده است. این راه ما است. ما از این راه پیروی می کنیم. دولت لائیک، در عین حال آزادی اعتقاد؛ دولت لائیک، در عین حال استفاده از همه ارزشهای معنوی دین اسلام- هر کسی طبق صلاحدید خود از این استفاده کند- این راه را می پیماییم. ببینید، چه قدر سیاست جالب و خوبی است. ما این سیاست را پیاده می کنیم و پیاده خواهیم کرد.

فکر می کنم که، هر کشوری موظف است به نظام، سیاست و اوضاع داخلی کشور دیگر احترام قایل شود. ما به نظام داخلی و سیاست داخلی ایران احترام زیادی قایل هستیم. ایران هم به اوضاع داخلی، روند سازماندهی دولتی و اینکه دولت لائیک است، احترام دارد. این امر بعنوان یکی از اصول اساسی دوستی و برادری ما میباشد.

آنچه که باعث نزدیکی هر چه بیشتر ما می شود، اینکه تمامی ریشه های تاریخ باستانی ملتهای ما مشترک است. ریشه های تاریخی ما مشترک است. ما دارای یک ریشه و یک تاریخ هستیم. اجداد ما سنتهایی را که امروز برای ما هم در ایران و هم در آذربایجان ارزشمند است، ایجاد ساخته اند. کشور دیگری مانند ایران و آذربایجان که به این اندازه شبیه هم دیگر باشند، وجود ندارد. سابقاً، در زمان حکومت شوروی رود ارس مانع بود، هم اکنون این مانع هم برطرف شده است. حالا بر روی این رود پلهایی ساخته می شود. بنظرم، پلهای جدیدی نیز احداث خواهد گردید و روابط ما هر چه بیشتر توسعه پیدا خواهد نمود.

امروز اینجانب برای ملت ایران آرزوی صلح و آرامش آرزو دارم. امروز من برای مردم ایران رفاه آرزومندم. مردم ایران بر اساس انتخابات دموکراتیک آقای خاتمی را بعنوان رئیس جمهور خود برگزیده است. من تا پایان این انتخابات در جمع چند تن از رسانه های مطبوعاتی غربی اعلام داشتم: شما می گویید که در ایران دموکراسی وجود ندارد. آیا بیشتر از این چطور دموکراسی می تواند باشد؟ خود این انتخابات گواه بر این بود که در ایران دموکراسی در سطح بسیار عالی میباشد.

ولی طبیعتاً، هر کشوری دارای ویژگیهای خاص خود میباشد. من اصلاً نمی توانم موافق باشم که در آذربایجان همه چیز مثل در فرانسه، انگلیس و آمریکا باشد. من نمی توانم با این راضی شوم. اینجانب در آذربایجان دولت دموکراتیک را سازماندهی می کنم. لیکن آذربایجان آداب و رسوم معنوی ملی خود را دارا است. ایران نیز دارای رسم و رسوم معنوی- ملی خاص خود میباشد. ایران دولت اسلامی است. در یک چنین شرایطی برگزار کردن انتخابات، از بین چند کاندیدا با اراده مردم برگزیدن رئیس جمهور، یکی از عالیترین نتایج انقلاب اسلامی ایران است.

معتقدم که، جناب آقای خاتمی رئیس جمهور منتخب مردم ایران توجه شایانی را نسبت به توسعه روابط ایران و آذربایجان مبذول می فرمایند. من ضمن دیدار و گفتگو با ایشان در تهران اینرا احساس کردم. سپس، از روابط فی مابین از طریق مکاتبات و بویژه، از گفتگوی بعمل آمده بین من و آقای عبدالعلی زاده که اخیراً برای سفر به آذربایجان آمده بود، به این مطلب پی بردم.

امروز من بار دیگر بیان می دارم که دوستان عزیز، شما هم بدانید و جناب آقای خاتمی رئیس جمهور محترم جمهوری اسلامی ایران نیز بدانند که اینجانب بعنوان رئیس جمهوری آذربایجان در راستای روابط سالم ایران و آذربایجان و توسعه دایم آن تلاش می کنم و منبعد نیز تلاش خواهم کرد. این امر برای ملتها و دولتهای ما لازم است. هیچ کسی نمی تواند این سیاست مرا تغییر بدهد.

امروز ما مجدداً شاهد تجلی ارزشهای معنوی دین اسلام هستیم. ارزشهای معنوی دین اسلام شایسته والاترین تجلیل میباشد. هر ملتی همیشه دین خود را تبلیغ و تعریف می کند. ولی در عین حال، جای مقایسه هست. بدون شک، ضمن مقایسه می بینی که دین اسلامی که حضرت پیامبر (ص) آوردند و نیز قرآن کریم که به ایشان نازل گردید، طول قرنها غذای روح ملتهای ما بوده و منبعد نیز خواهد بود. مسلمانان آذربایجان همیشه چنین خواهند بود. اینجانب بار دیگر خدمت مهمانانی که از ایران تشریف آورده اند، خیر مقدم عرض می کنم. سخنرانی بسیار ارزشمند آیة الله مجرندی شبستری امام جمعه تبریز را در اینجا با کمال خوشحالی استماع کردم. گمان می کنم که ما با این قبیل سخنرانی ها، گفتگوها و تماسها دوستی و برادری خود را هر چه بیشتر بهم دیگر نزدیک خواهیم کرد.

از همه میهمانان ایرانی تشکر می کنم. از بابت دیدار با شما نهایت خوشوقتی را دارم و به مناسبت رویداد مهم امروزی مجدداً به شما اهل نخجوان تبریک و تهنیت می گویم. سپاسگزارم.

روزنامه آذربایجان مورخ ۱۲ اکتبر سال ۱۹۹۹